سهم من اینست
سهم من
اسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروکیست
وبه چیزی در پوسدگیوغربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودگی در باغ خاطره هاست
ودر اندو هی جان دادن که به من میگوید
{دست هایت را دوست میدارم}
دست هایم را در باغچه میکارم
سبز خواهد شد میدانم ،میدانم،میدانم
وپرستو ها در گودی دستان جوهریم
تخم خواهد گذاشت
نظرات شما عزیزان:
|