من ناله ي غمگيني در گوشه ي ماهورم
از زخمه ي يك اشكم بر پرده ي سنتورم
بر تارترين طره از زلف پريشانت
چنگي زنم و خوانم با نغمه ي ناجورم
در كنج شبي تاريك چون شمع نياسايم
مي گريم و مي سوزد اين پيكر رنجورم
آن برق نگاه تو پاشيد به قلب من
طيفش همه رسوايي در سينه ي منشورم
چون ماه نشينم منِ بر راه ز شب تا صبح
دردا كه طلوعت بود از خاك سر گورم
نظرات شما عزیزان:
|